همینطوری........
این روزها زیاد میایی پیشم و زیاد باهام ور میری و از کنار من تکوت نمیخوری حتی موقع تی وی دیدن هم کنار من میشینی از دستت اسایش ندارم کوچول تا میشینم میایی میچسبی بمن.........شیرین زبونیاتو که نگو مامانو بغل میکنی میگی قربانت بشم من من دوست دارم تو عشقمی ...نفسمی عرممی.........منم میگم خدا نکنه مامان فدات بشه پیش مرگت بشه..........خیلی دوست دارم کوچول ناهار واست ابگوشت پاچه پخته بودم و شما خیلی دوست داشتی....نوش جونت دیروز رفته بودیم خونه عزیز و شما اونقدر ورجه وورجه کردی که شب از پا درد خوابت نمیبرد و من تا ساعت 2 مشغول مالیدن پاهای کوچولوت بودم.....فدات بشم من الان که خوابی بیشتر دلم واست تنگ میشه ...
نویسنده :
مامان مژگان
3:04